نظر شخصیم درمورد دانشگاه…

محمدامین اسکندری

به‌نام خدای مهربون و هدایتگر.

سلام و درود خدمت دوستای قشنگم.

خیلی خوش اومدین به این پست.

خب.

توی این پُست، قراره نظر شخصیم رو درمورد دانشگاه و تحصیلات آکادمیک و این چیزا بگم.

فقط بازم تاکید میکنم که به هیچ وجه، بر اساس این حرفا، تصمیم‌گیری نکنید. صرفا بشنوید…

خب بریم که صحبت کنیم…

الهی به امید خودت.

میدونی…

راستش به شخصه، اصلا از تحصیلات آکادمیک و این چیزا خوشم نمیاد.

نه که بد باشه ها. نه. برای من خوب نیست.

میدونی. به نظرم خودشناسی خیلی مهمه واقعا.

آدم باید از خودش، شناخت کاملی داشته باشه.

هرچقدر خودتو خوب بشناسی، تصمیم‌های بهتری هم می‌گیری.

ببین الان که دارم این پست رو می‌نویسم، ترم ۲ رشته آموزش زبانِ دانشگاه فرهنگیان هستم.

و امم…

داشتم با خودم فکر می‌کردم که الان توی این ۲ ترم، اصلا چیز خاصی یاد نگرفتیم…

و یه سری درس داریم که صرفا مزخرفات محظه!

مثل درس آواشناسی.

واه واه. اینققققدر مزخرفه ها.

واقعا اگه شرایطش رو داشتم، صددرصد ترک تحصیل می‌کردم.

میدونی.

با خودم میگم بابا من الان خودم دارم کلی چیزمیز یاد میگیرم و چقققدر داره زمانم خوب پیش میره.

قشنگ چیزای کاربردی یاد میگیرم.

نه که مثلا بدونم phone و phoneme چیه و…

به چه دردی می‌خوره؟

اصصصلا به دردی نمی‌خوره.

حالا اگه از اونایی که این درس رو تدریس میکنن بپرسی، بالاخره یه دلیلی برات میارن.

ولی دلیلشون منطقی نیست!

طرف صرفا یه دلیلی میاره که بگه نه اینطور که تو فکر میکنی نیست.

بالاخره یه چیزایی هست که شما نمی‌دونید و…

ولی واقعا میدونی…

آقااا.

ما به خیلی از اطلاعات نیازی نداریم!

و تا قبل از اینکه دانشگاه برم، با خودم فکر می‌کردم که لابد دانشگاه خیلی بهتر از مدرسه هست.

ولی وقتی که محیط و جو دانشگاه رو دیدم، گفتم ببین به‌مولا کپی پیستِ مدرسه‌ست!

اصلا همون سیستمِ آموزشی، همون‌جنس دروسِ به‌درد‌نخور و…

و چقدر خوشحالم از اینکه خودم یه دانشگاه توی اتاقم دارم.

باور کن این دانشگاهِ داخل اتاقم، از صدتا دانشگاهِ بیرون بهتره.

توی این دانشگاهی که من دارم هر روز و هر ساعت میرم، اصلا سیستم حضور غیاب وجود نداره!

اصلا چیزی به نام نمره وجود نداره!

اصلا خبری از حرفای مزخرف نیست!

فقققققط مباحثِ کاربردی هستش!

خیلی خوشحالم از اینکه یه همچین دانشگاهی راه انداختم برای خودم.

الهی شکرت.

و میدونی.

داشتم به این هم فکر می‌کردم که آیا ادامه تحصیل بدم و مثلا ارشد و دکترا بخونم یا نه.

و گفتم ببین. عممممرا !!

گفتم ببین. حتی اگه بیان ۲ میلیارد تومن هم پول بدن و بگن آقای اسکندری. ما عاشق چشم و ابروی شما هستیم. لطفا بیا برای ارشد بخون. میگم عمرا!

تصور کن. قراره بری مرحله بالاتر که چرت و پرتای بیشتری بخونی خخخ.

میدونی. آقا.

بازم میگما. این حرف، برای همه نیست.

خب بعضیا مسیرشون از مسیر تحصیلات آکادمیک می‌گذره…

یا کلا دوست دارن این فضاها رو.

این حرفا، فقط مختصِ شخصیت محمدامین اسکندری هستش!

آره خلاصه که اصلا نمیخوام ادامه تحصیل بدم…

آخه بعضی وقتا یه‌سری از دوستای ترم‌بالاییم رو می‌بینم که میگن آره مثلا بیا از الان برای ارشد بخون و…

حالا من که اصلا با اونا بحث نمی‌کنم. فقط میگم بله بله…

ولی توی دلم میگم آقا به‌خدا همین لیسانسشم اضافیه.

مخصوصا توی رشته‌ی زبان.

آدم خودش بیاد یاد بگیره خیلی بهتره.

قشنگ میای چیزایی رو یاد میگیری که به کارِت میان.

آره اینطور…

حالا ما یه استادی داریم که خیلی هم دوسش دارم.

و این شخص، خیلی تمِ آکادمیک داره.

ترم پیش هم استادمون بود.

این ترم هم برای یه درس (واحد) دیگه میاد.

حالا بهمون یه پروژه علمی-پژوهشی داده.

خخخ. میدونی.

روز اول، سر کلاس، داشت درمورد مدل آموزشی‌ای که می‌خواست جلو ببره توضیح می‌داد. بعد من توی دلم می‌گفتم تروخدا یوسف برامون کار نتراش😂 بیخیال شو جون مادرت.

خخخ. آقا خب که چی؟

مثلا میگه باید این چیزای آکادمیک رو یاد بگیرید.

آقا اصلا به چه دردی می‌خوره؟

صرفا یه‌سری تئوریات که چندماه بعد میخواد یادمون بره…

آره.

درکل خییییلی با دانشگاه کاری ندارم.

تمرکزم رو گذاشتم روی کسب و کار خودم.

حالا دانشگاه رو هم دارم جلو می‌برم…

خداروشکر تا ۱۳ فروردین هم تعطیل هستیم و راحت میتونم به دانشگاه خودم برم و همچنین روی کسب و کارم کار کنم.

آره اینطور.

الهی شکرت.

حالا جالبه. اگه بخوام از دانشگاه انصراف بدم، باید تقریبا ۴۰۰ میلیون تومن جریمه پرداخت کنم 😐

حالا در اون حد هم نیست که بگم نه، میخوام در بیام و اینا.

نه بابا. اتفاقا خیییییییییییلی راضی هستم از شرایطم.

ولی به صورت کلی خیلی مسخرس این سیستم آموزشی‌ کشورمون.

من با سیستم آموزشی کار دارم… وگرنه عاشق رشته و دانشگاهم هستم…

و هر روزی که به دانشگاه میرم، خدا رو بابت این رشته و دانشگاه شکر میکنم.

دوسِش دارم. ولی خب درکل سیستمِ بی‌خودیه…

و حالا به شما هم پیشنهاد میکنم که فارغ از اینکه دانشگاه میرید یا نه، حتما خودتون توی خونه / اتاق خودتون یه دانشگاه راه بندازید.

مثلا بیاید یه برنامه‌ای رو یاد بگیرید. مثلا فتوشاپ یا پریمیر یا حالا هرچی.

بیاید کتاب بخونید و…

به‌نظرم هرکس باید دانشگاه خودشو داشته باشه…

آره.

خلاصه اینطور.

دوست داشتم درمورد دانشگاه و اینا صحبت کنم که کردم :))

الهی شکرت بابت این رشته و دانشگاه خوب.

خخخ اولش می‌کوبه بعدش خدارو شکر میکنه😂

نه میدونی… درکل راضی هستم از این رشته و دانشگاه ولی خب میگم بابا مسخرس دیگه…

آره.

الهی شکرت.

امروز هم اولین روز سال ۱۴۰۴ هستش!

آقا.

۴۰۳ تموم شد!

رفتیم ۴۰۴. خخخ ارورِ ۴۰۴…

میدونی. اصصصصلا هیییچ حسی ندارم نسبت به سال جدید.

صرفا یه عدد بیشتر شد. ۳ شد ۴. همین.

نه خوشحال شدم نه ناراحت.

اصلا به حالم فرقی نداره.

ولی خداروشکر هر سال، بهترین سال زندگیم میشه.

وقتی توی مسیر خودت قرار میگیری، هر سال، بهترین سال زندگیت میشه. چون هی داری بهتر و بهتر میشی.

البته باید روی خودت هم کار کنی. فقط بودن در مسیر خودت کافی نیست…

آره.

امسال خیلی رشد کردم.

دانشگاه قبول شدم، لپ‌تاپ خریدم، کسب و کارم رو راه انداختم و کلیییییی آموزش دیدم.

درکل کِیف میکنم با این زندگی‌ای که دارم.

حالم خوبه واقعا.

امروز عصر داشتم با آبجیم حرف می‌زدم.

ازم ۲تا سوال پرسید.

سوال دومش این بود که محمد. بزرگ‌ترین حسرت زندگیت چیه؟

گفتم امممم… وایسا ببینم…

وقتی کمی فکر کردم، گفتم ببین شاید باورت نشه. ولی من هییییچ حسرتی ندارم.

چون زندگی رو زندگیش کردم.

وقتی بچه بودم، قششششنگ بچگی کردم.

وقتی نوجوان بودم، قشنگ نوجوانی کردم.

الان هم که توی دوران جوانی هستم، دارم جوانی میکنم. قشنگ رشد میکنم، پیشرفت میکنم، حرکت میکنم و اینا.

توی تایمش، ساعت‌ها رفتم کوچه و خیابون، بازی کردم.

روزی حداقل ۵ ساعت.

البته بیشتر. ۵ ساعت برای روزایی بود که وقتم رو خوب نمی‌سوزوندم :))

بیشتر وقتا، بیش از ۸ ساعت من با دوستام می‌رفتم بیرون و خلاصه وقت‌تلف‌کنی…

البته من میگم وقت‌تلف‌کنی… ولی خب وقت‌تلف‌کنیِ آنچنانی نبود… بالاخره بازی کردن و گشتن که وقت‌تلف‌کردن نمیشه. اینکه هر روزت اینطوری بگذره میشه وقت‌تلف‌کنی…

آره ولی خب خوشحالم از اینکه اون روزها رو تجربه کردم.

چون بخشی از زندگی بودن. خب من تقریبا ۱۳-۱۴ سالم بود اون موقع.

چیز عجیبی نبود که با دوستام ساعت‌ها برم بیرون…

ولی خب بالاخره زمان گذشت، تغییر کردم، دوستام رو کلا حذف کردم و الان هم چندین ساله که دارم روی خودم و زندگیم کار میکنم.

و راضی هستم.

و خلاصه هیچ حسرتی ندارم.

اگه به‌خدا همین الان قلبم دیگه نزنه و برگردم پیش اوس کریم، راااااضی برگشتم.

نمیگم نه آقا وایسا. حالا یه چندروزی وایسا من یه‌سری کارهای نیمه‌تموم دارم.

نه آقا. تمام پرونده‌ها رو بستم.

هروقت حاج عزرائیل بیاد، راحت میرم. دیگه پاهامو خخخ زمین نمی‌کشم که نه تروخدا بذار یه چندروزی هم بمونم. (مثل اون صحنه‌ای که توی مدرسه، یه بچه شلوغ می‌کرد و مبصر می‌کشیدش می‌برد دفتر😂 کلی هم گرد و خاک به‌پا میشد🤣)

آره. خلاصه راضی هستم از زندگیم.

اینگونه :))

همین.

و میدونی. واقعا نمیدونم که مثلا سال بعد، قراره چه اتفاقات خوبی برام بیفته.

نمیتونم تصور کنم.

ولی مطمئنم که اگه توی مسیر باشم، قطعا زندگیم بهتر و بهتر خواهد شد. ولی خب شرطش اینه که توی مسیر باشم.

اگه ول کنم، همه‌چی برمی‌گرده به روز اول… احساس بد، عدم پیشرفت، وقت‌تلف‌کنی و…

آره.

الهی شکرت.

همین بود حرفام.

بریم.

کمی سپاسگزاری کنیم و تامام.

🦋تمرین بینا شدن👇

  1. الهی شکرت بابت رشته و دانشگاه قشنگم.
  2. الهی شکرت بابت وبسایت شخصیم و کسب و کاریم.
  3. الهی شکرت بابت امکانات.
  4. الهی شکرت بابت اینترنت پُرسرعت.
  5. الهی شکرت بابت آب گرم و سرد.
  6. الهی شکرت بابت گاز.
  7. الهی شکرت بابت نفسی که میاد و میره.
  8. الهی شکرت بابت انگشت‌های نازنین.
  9. الهی شکرت بابت میز و صندلی.
  10. الهی شکرت بابت مسیرِ یونیک الهی.

الهی شکرت.

شکرت بابت اینکه هنوز فرصت داریم این جهان مادی رو تجربه کنیم.

الهی شکرت.

خدایا مرسی. من ازت ممنون و سپاسگزارم که بهم ۲۰ سال فرصت دادی تا این دنیایِ خوشگلت رو تجربه کنم.

مرسی. هروقت بگی، من مستقیم میام پیشِت. بدون وقت‌تلف‌کنی…

عاشقتم عشقم. همش لطف خودته… من که از خودم چیزی ندارم. همش خودتی…

الهی شکرت.

همین است…

بچه‌ها شما هم نظرتونو درمورد دانشگاه و اینا بگید. درکل نظر شما چیه؟

اوکی هستید با این فضاها؟

دوست دارم ببینم که شما چطور می‌بینید…

عاشقانه کامنت‌های باکیفیتتون رو می‌خونم.

با عشق بنویسید…

بریم.

فعلا خدانگهدار.

پست‌های دیگر

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *