به نام خدای هدایتگر.
سلام بچهها.
امیدوارم حالتون خوب باشه و در مسیر خوشبختی و ارزش آفرینی باشید.
خب.
آقا بریم که درمورد پروسۀ گواهینامه گرفتنم براتون توضیح بدم.
الهی به امید خودت.
من تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ به اولین جلسه رانندگیم رفتم.
جالب بودش.
خب من تابحال ماشین نرونده بودم.
موتور هم نرونده بودم :/
ولی دوچرخه رونده بودم!😂
خدایا شکرت.
آره. آقا خلاصه این کلاسهای رانندگی رو رفتم و از جلسه ۴ به بعد، دیگه تونستم راحت ماشین خودمونو برونم.
کلاسها رو رفتم تا اینکه ۱۲ جلسه تموم شد.
بعدش رفتم امتحان آیین نامه.
که خب بار اول افتادم!
آقا خیلی جالب بود خخخ.
ولی خب خداروشکر بار دوم قبول شدم 🙂
و بعد، خب روز ۴ شنبه امتحان آیین نامه رو دادم و قبول شدم.
فرداش که میشد ۵ شنبه، رفتم امتحان شهری.
که خب سر هیچ و پوچ افتادم :/
بابا خداییش این ماشینهای آزمونها خییییییلی داغونن!
ماشین امتحان، ساینا بود!
عه عه به مولا چی بود اون!!
انگار تراکتور بود!
خلاصه بار اول افتادم.
بار دوم رفتم و خداروشکر قبول شدم!
حالا توی بار دوم که رفتم امتحان بدم، موقع رفتن به محل آزمون، بابام بهم ماشین رو داد و گفت محمد خودت برو! بیا اینم کلید!
میدونی. در واقع ما توی آموزشگاه بودیم و محل آزمون کمی دورتر بود.
آقا وقتی بابام بهم کلید ماشین رو داد و گفت بیا خودت برو، باور کن من فکر کردم داره ایستگاه میکنه!
چون غیرممکن بود بابای من بهم ماشین بده تنهایی برم!
چون خیلی روی ماشین حساسه خخخ.
خیلی هم میترسه که یه وقت چیزی بشه…
لعنت بر ترس…
خلاصه وقتی کلید ماشین رو داد و گفت بیا خودت برو، من دیگه خیلی احساس گنگستری میکردم :))
حالا جالبیش اینجاست.
گوش بده…
آقا رفتم محل آزمون.
اونجا بالاخره دختر و پسر هم بود.
آقا اینا به من نگاه میکردن!
مخصوصا دخترا.
آقا من چقققققققققدر باد کرده بودم!😂😂
یعنی تابحال اون همه دختر بهم نگاه نکرده بودن🤣
خیلی احساس گنگستری بود.
قشنگ از ماشین پیاده شدم و کلید ماشین رو هم توی انگشتم میچرخوندم که بگم آره ما خیلی خفنیم :))
خلاصه دخترا خیلی بهم نگاه میکردن…
بعد حالا میدونی چیشد؟
واااای.
دل بده…
آقا من اونجا یه دخترِ رو دیدم که کپیِ دختری که عکسش توی گوشیمه بود!!
ببین! کپی پیست!!
باور کن!
ای خدا. چقدر قشنگ بودش.
یعنی دقیقا از اون مدلهایی که دوست دارم…
خیلی قشنگ بود خدایا…
آره خلاصه وقتی دیدمش، برگام واقعا ریخت.
گفتم جل الخالق!
این دخترِ دقیقا عین دختری که عکس توی گوشیمه!
حالا وقتی اومدم خونه، اینو به آبجی و دامادمون گفتم.
خخ دامادمون میگه نرفتی شماره بدی؟!
گفتم نه متاسفانه…
گفت عه حیف پرید😂
گفتم آره دیگه…
ولی عیب نداره… صاحابش برمیگردونه…
آره خلاصه خیلی جالب بود…
و آقا من آخرین نفر بودم که امتحان دادم.
ساعت ۱۱ ظهر اینا بود.
دقیقا آآآآخرین نفر!
خلاصه این افسر از ما پارک دوبل گرفت و خداییش قشنگ زدم!
بابا من این پارک دوبل رو مشکل داشتم!
ولی خب طرف صبحش با پدر گرامی رفتیم تمرین کردیم و دیگه دستم اومد.
ولی به صورت کلی داستان داره این پارک دوبل!
آره.
همین.
خلاصه قبول شدم و خیلی اون صحنهی شیرینی بود که افسر محکم مهر رو زد به برگه!
تاااخ!
خخخ.
حالا من وقتی برگه رو گرفتم ازش و تشکر کردم و رفتم سمت ماشین، سریع به بابام زنگ زدم!
الو بابا. قبول شدممممممممم!
حالا یه چیزی بگم؟
اولین بار که رفته بودم آزمون شهری و افتادم، خخخ زنگ زدم به بابام گفتم بابا افتادم! بیا دنبالم!
بعد رفتیم آموزشگاه.
اونجا بابام با مدیر اونجا دوسته.
طرف میگه قبول شدی؟
منم خب کلا همیشه خندهرو هستم دیگه… گفتم نه!
خخخ. بعد اونجا یه چند نفر بودن و باهم پچ پچ میکردن و میگفتن اینو ببین!
رفته افتاده و الان اینقدر شاد و شنگوله!!
خخخ. قدرت خداس دیگه :))
حالا اونجا داشتم به این فکر میکردم که چرا واقعا انسانها وقتی شکست میخورن، فکر میکنن که باید ناراحت بشن؟!
خب چرا ناراحت؟ خب چرا خوشحال نشیم؟
میدونی… باید تغییر داد این سیستم مغزی رو…
خلاصه من وقتی بار اول افتادم، خیلی شاد و شنگول بودم و اصلا هم برام مهم نبود. گفتم آقا بالاخره اینقدر میریم تا قبول میشیم دیگه…
آره اینطور…
حالا بعدش که زنگ زدم به بابام خبر خوب رو دادم، رفتم آموزشگاه.
خیلی لذت میبرم از رانندگی!
الهی شکرت…
حالا بچهها.
بذار یهسری نکات مهم رو درمورد رانندگی بگم.
ببین.
اولا سعی کن وقتی میری آزمون شهری، با افسر مودب رفتار کنی!
ببین. تاثیر داره…
اگه مثلا مودب باشی، و اگه یه اشتباهی بکنی، احتمالش زیاده که چشم پوشی کنه…
ولی وقتی به اصطلاح ندیم باشی… ندیم یعنی مثلا قلدر… اگه ندیم باشی، تا یه اشتباه کوچیک کنی، میندازتت!
نکته دوم اینکه وقتی داری رانندگی میکنی، حواست باشه که با سرعت نری!
حتی زمانی که گفت بنداز دنده دو!
چون اگه با سرعت بری، یه دفعه میگه با این ماشین، دوبل بزن.
و چون سرعتت زیاده، نمیتونی ماشین رو کنترل کنی و بکشی کنار…
و اینکه کلا از سمت راست رانندگی کن. از وسط خیابون نرو!
چون باز ممکنه بگه با این ماشین دوبل بزن و خب تا بیای سمت راست، دیگه خراب میشه…
البته بماند که اگه حرفهای باشی، توی سرعت بالا هم میتونی ماشین رو ردیف کنی و دوبل بزنی.
ولی خب اگه حرفهای نباشی نمیشه…
آره.
و نکته بعدی اینه که حتما تمرین کن.
همین.
بابا اونجا یهسریها بودن که واقعا تعطیل بودن!
بابا دخترِ اصلا نمیتونست راه مستقیم رو برونه!
میگم بابا آخه این چه وضعیه؟!
یعنی باور کن یه جوری میروندن که آدم فکر میکرد طرف انگار ۱۲ جلسه رانندگی رو نرفته!!
خیلی وضعشون خراب بود…
حالا بماند که استرس هم میگیرن…
بابا استرس نداره که. نهایتش میفتی دیگه خخخ.
آره.
همین. اینم از نکات مهم.
آهان. اینم بذار بگم.
ببین. وقتی که میخوای آزمون بدی، حتما قبل از اینکه برونی، کمی با پدالها کار کن.
مثلا گاز بده، ترمز و کلاچ بگیر.
چندبار این کار رو بکن تا پاهات کمی آشنا بشه با پدال ها.
و موقع حرکت هم، حواست باشه که نقطه حرکت پدال کجاست!
اینم بگم.
ببین. نفر اول و دوم بهتره نری.
چون اگه یه خطایی کنی، ممکنه افسر بندازتت.
ولی وقتی مثلا نفر آخر باشی، حالا یه اشتباهی هم بکنی، احتمالش زیاده که نادیده بگیره…
بابا خداییش بعضی وقتا دیگه خیلی سخت گیری میکنن.
بابا طرف اگه میتونه برونه، خب قبول کن دیگه…
ولی خب بعضیا متاسفانه میندازن… خخخ. مشکل فنی دارن…
اینا نکات مهمی بود که به ذهنم رسید بگم بهتون.
حالا نمیدونم شما گواهینامه گرفتید یا نه.
اگه نگرفتی، حواست باشه به این نکات.
اگه هم گرفتی، خب دیگه رواله :))
آره.
حالا وقتی اومدیم خونه، عصرش با بابام رفتیم شیرینی قبولی خریدیم…
شبش هم داداشم اینا اومدن…
خخخ داداشم طرف ظهر زنگ زده تبریک میگه و بعد میگه محمد ما شیرینی میخوایم ها!
میگم باشه شب اومدنی بخرید!
میگه چرا ما؟
میگم پس کی بخره؟
میگه تو باید شیرینی بدی دیگه :/
میگم یعنی چی؟
والا. اونا باید بخرن دیگه :/
آره…
بعد، طرف شب، دامادمون اینو انداخت که آره محمد ظهر داشت میگفت اونجا یه دخترِ رو دیده که خوشش اومده…
آقا هیچی دیگه…
ترکها یه جمله دارن که میگن: کور الینه، بیت دوشدو!
یعنی دست آدم کور، حشره افتاد.
حالا نمیدونم دقیقا معنی بیت چیه. به ترکی البته…
یه چیزی توی مایههای حشره و اینا هستش…
آره.
خلاصه خانوادهام شروع کردن به صحبت درمورد بحث شیرین ازدواج!
هرکس یه نظری میداد…
یکی میگفت زیر ۲۵ سال اشتباهه!
یکی میگفت تا ۲۵ سال خیلی خوبه :/
خلاصه تمام توجهها روی من و ازدواج من بود😂
میگفتم بابا بخدا من اصلا نمیخوام ازدواج کنم. بیخیال شید.
ولی خب اونا هیچ موضوعی نداشتن که درموردش بحث کنن. چه موضوعی بهتر از موضوع ازدواج محمد؟؟
خلاصه دهنمونو صاف کردن…
یکی میگفت باید پشتوانه مالی داشته باشی…
یکی میگفت فلان… یکی بهمان…
ولی خب من از این گوش میگرفتم، و از اون یکی گوش به سمت بیرون هدایت میکردم :))
توی دلم میگفتم آقا من زمانی که خدا دختری رو سر راهم قرار بده که بهمدیگه بخوریم، صاف میرم ازدواج میکنم باهاش.
فارغ از اینکه چی دارم و چی ندارم…
ایمان و توکلت رو باید زمانی نشون بدی که چیز خاصی نداری…
وگرنه عمم هم همه چیز داشته باشه، دیگه هنری نکرده که اقدام به ازدواج کرده!
حالا…
خلاصه اینطور.
ولی واقعا اون دختری که دیدم خیلی خوشگل بود. اصلا خیلی جیگر بود.
یعنی دقیقا همون مدل دوست دارم…
ای خدا… خودت ردیف کن… که تو بهترین ردیف کننده هستی…
الهی شکرت…
همین.
بریم دیگه.
این روزها هم دارم دوره رایگان سواد شغلی رو ضبط میکنم و حسابی درگیرم…
الهی شکرت.
بریم سپاسگزاری کنیم و تامام.
✨سپاسگزاری از الله هدایتگر👇
- الهی شکرت بابت یادگیری رانندگی.
- الهی شکرت که بار دوم قبول شدم…
- الهی شکرت بابت تجربۀ جذابِ رانندگی.
- الهی شکرت بابت هدایتهات.
- الهی شکرت بابت اتفاقات عالی.
- الهی شکرت بابت دوره رایگان سواد شغلی.
- الهی شکرت بابت حنجره سالم.
- الهی شکرت بابت سلامتی و امنیت و آرامش.
- الهی شکرت بابت حساب پُرپول.
- الهی شکرت بابت وبسایت مقدس رسالتاینجا دات کام.
الهی شکرت.
بریم دیگه.
بچهها شما هم اگه دوست داشتید، پروسه یادگیری رانندگیتونو توی بخش کامنتها بنویسید…
با عشق میخونیم…
فعلا خدانگهدار.