✅تیکههایی از این قسمت👇
- اقدام عملیمون این روزا…
- چون دارم قدم برمیدارم. چون دیگه بعدا حسرت نمیخورم…
- میدونی… من یه تیکه از یه ویدیویی رو دیدم و خییییلی روم تاثیر گذاشت…
- مهم اینه که من دارم توی همیییین دنیا، بهشت رو تجربه میکنم…
- خیلی لذتبخشه که دنبال این و اون نمیفتی که ببینی دارن چه غلطی میکنن…
بهنام خدای هدایتگر.
سلام و درود به خدمت دوستان قشنگم.
به قسمت پونزدهم از سریال خلق کسب و کار خیلی خیلی خوش اومدین.
۱۵ قسمت شدا !
چه زود ۱۵ قسمت شد…
الهی شکرت.
خب.
بریم که درمورد یه موضوعی باهمدیگه صحبت کنیم.
خب ببین. بذار اول این رو بگم.
الان در حال حاضر، ما اقدام عملیمون اینه که داریم قالب وبسایت رسالتاینجا دات کام رو طراحی میکنیم.
توی قسمت ۱۳ درموردش صحبت کردیم.
و گفتم که تا قدم بعدی، اگه موضوعی به ذهنم بیاد، درموردش مینویسم.
اگه چیزی هم به ذهنم نیاد، نمینویسم.
خب قسمت بعدیش، یعنی قسمت ۱۴، اومدیم درمورد هدایت خدا حرف زدیم.
الان توی این چند روز هم تصمیم گرفتم که بیام توی قسمت ۱۵، درمورد یه موضوع دیگه صحبت کنم.
توی این قسمت، یعنی قسمت پونزدهم، قراره درمورد «حرکت کردن و قدم برداشتن» صحبت کنم.
خب بریم که کار رو شروع کنیم.
راستی بذار اینم بگم. آقا متاسفانه یادم رفت که اون جملهی مقدسِ همیشگیمون رو آخرِ چند قسمت قبل بگم.
حالا بعدا اضافه میکنم… چون باید باشه اون جمله… خیلی با ارزشه…
بگذریم…
خب.
میدونی.
خب این روزا، من دارم برای کسب و کارم، قدم برمیدارم.
الان فکر کنم ۶ ماه اینا بشه که سریال خلق کسب و کار رو راه انداختیم.
از زمانی که این سریال شروع شد، دارم قدم برمیدارم.
البته از یکی دو ماه قبلش ایده اومد به ذهنم و اینا…
خلاصه میخوام اینو بگم که واقعا خیلی خوشحالم که دارم حرکت میکنم.
خب ببین. درحال حاضر که دارم این مطلب رو مینویسم(۲۵ آبان ۱۴۰۳)، خب نتایجی که از کسب و کارم میخوام بگیرم رو فعلا نگرفتم.
چون باید تکاملم رو طی کنم…
و خب اصلا تازه کار رو شروع کردیم…
میدونی… با اینکه هنوز اون نتیجهی دلخواه رو نگرفتم و اینکه خبر ندارم آیا کارم میخواد بگیره یا نه، وااااااااااقعا حالم خوبه از بابت قدم برداشتنم.
ببین. این دوتا موضوع خیلی مهمه ها!
یک اینکه من هنوز اون نتیجهی دلخواه رو نگرفتم.
و دو اینکه اصلا نمیدونم درکل این کارم میخواد بگیره یا نه. البته بماند که ایمان دارم که میگیره و استقبال میشه ولی خب بالاخره فعلا چیزی معلوم نیست. ( الذین یومنون بالغیب… [بقره، آیه ۳] )
حالا میخوام اینو بگم که آقا من بااینکه هنوز اون نتیجهی دلخواهمو نگرفتم و نمیدونمم که آینده قراره چی بشه، ولی واقعا حالم خوبه.
وااااقعا خوشحالم!
چرا؟
چون دارم قدم برمیدارم. چون دیگه بعدا حسرت نمیخورم… چون دیگه بعدا مدیون خودم نمیشم…
میدونی.
من یه تیکه از یه ویدیویی رو دیدم و خییییلی روم تاثیر گذاشت.
طرف، کارش تدریسه. حالا اسم نمیبرم…
بعد، توی سمینار(که من داشتم ویدیوشو میدیدم)، اینطور گفتا:
فلانی(خودشو صدا زد). من ازت ممنونم که اون موقع حرکت کردی و من الان اینجا هستم.
ببیییییییین!
من وقتی این حرف رو شنیدم، به خودم گفتم محمدامین به ولای علی قسم، مدیونت اگه منم حرکت نکنم!
تا آخرش قول میدم بهت حرکت کنم.
خلاصه من سعی میکنم که قدمم رو بردارم.
همیشه هم میگم: گور بابای نتیجه. هرررررچی که بشه، مهم نیست. مهم اینه که من حالم خوبه.
مهم اینه که من دارم توی همیییین دنیا، بهشت رو تجربه میکنم!
واقعا میگما. نمیدونم چقدر حرفامو متوجه میشی…
و حالم خوبه که دارم قدم برمیدارم…
حالم خوبه که هدف دارم…
حالم خوبه که آرزو و رویا دارم…
حالم خوبه که دارم زندگی رو زندگیش میکنم!
خدایا عاشقتم به مولا. همش رو مدیون خودتم…
و به شما هم میگم که آقا حتما توی زندگیتون، قدم بردارید.
قطعا ترس داره. این نیست که من بگم نه نترس!
یعنی چی نترس؟ خب حاجی ترس نداشت که همه میرفتن توی دلش…
مهم اینه که به اللهِ هدایتگر، توکل کنی و مثل شیر، قدم برداری!
خیلی لذتبخشه وقتی که حرکت میکنی توی زندگیت.
خیلی لذتبخشه که دنبال این و اون نمیفتی که ببینی دارن چه غلطی میکنن.
خیلی لذتبخشه که تمرکزت روی زندگی خودته.
خیلی لذتبخشه این زندگی کردن!
زندگی را باید زندگی کرد… واااای. واقعا همینه. زندگی را باید زندگی کرد.
بهخدا خییییلیا مُردن! آدم وقتی هدف داره و حرکت میکنه، واقعا احساس زندهبودن میکنه.
خدایا خودت به قدمهامون برکت بده.
آره.
خلاصه که جوری زندگی کنیم که بعدا حسرت نخوریم.
جوری زندگی کنیم که بعدا مدیون خودمون نشیم.
اینطور نباشه که به خودمون بگیم: آخه نامرد! تو اصلا هیییچ قدمی برنداشتی!
آقا گور بابای نتیجه. من با نتیجه کاری ندارم. ولی تو چرا اصلا هیچ حرکتی نکردی؟! ها؟!!!
خیلی حس بَدیه. اینکه در آینده بهخاطر حرکت نکردنت، یقهی خودتو بگیری…
خلاصه اینطور.
امیدوارم که توی زندگیمون حرکت کنیم…
همین.
امم…
الان میدونی. بذار اینم بگم…
اتفاقا همین هفته، یکشنبه طرف صبح بود که داشتم توی حوزه استعدادیابی و اینا، تحقیق میکردم.
بهخدا، به جان مادرم قسم، دقیقا ۲ ساعت و ۲۰ دقیقه داشتم مطالعه میکردم و اصلا خسته نشدم.
تازه. اون آخرا دیگه دستشوییم هم داشت میریخت. ولی میگفتم حالا بذار این تیکه رو هم تموم کنم…
آقا به مولا داشتم کِیف میکردم.
آدم وقتی توی مسیر خودش باشه، کارهایی میکنه که بقیه میگن چقدر این سختکوشه!
دیگه نمیدونن که بابا تو اگه بچه رو ببری شهربازی، طبیعتا اون بچه میخواد بره کلی بازی کنه و اگه تو به اون بچه بگی تو چقدر سختکوشی، یعنی اینکه اصلا داستان رو نفهمیدی حاجی….
آقا بچه چون رفته شهربازی، اینقدر فعاله!
خب عزیزم. کسی که توی مسیر خودش باشه، انگار رفته شهربازی!
متوجه هستی داستان چیه؟
لا اله الا الله…
خدایا شکرت. خدایا از این حس و حالای خوب به همه بده…
آره اینطور.
خدایا شکرت.
دیروز هم که پنجشنبه بود، طرف صبح اومدم روی قالب وبسایت رسالتاینجا دات کام کار کردم.
بالاخره هدر رو که سختترین بخش هست، تموم کردم.
حالا هفتهی بعد میخوام برم سراغ فوتر و بعد بقیهی قسمتهای سایت.
درکل خیلی داره خفن میشه.
البته اینم بگم.
فعلا دارم روی اون شکلِ کُلّیش کار میکنم.
حالا آخرسر، روی رنگها و فونتها هم بیشتر کار میکنم…
ولی داره چیز جذابی میشه.
انشاءالله ببینیم که چی میشه…
حالا بعد از طراحی قالب، میایم با وردپرس پیادهسازی میکنیم سایت رو.
و بعدش دیگه به امید خدا کم کم تولید محتوا رو شروع میکنیم.
میدونی. باور کن بعضی وقتا یه چیزایی میبینم و میشنوم که دوست دارم بیام درموردش فایل ضبط کنم ولی خب وااااقعا وقت نمیشه.
آره اینطور.
ببینیم که چی پیش میاد.
الهی شکرت.
همین. دیگه حرفی ندارم.
بازم اگه ایدهای اومد به ذهنم، میام درموردش باهاتون صحبت میکنم.
اگه نیومد هم که نیومد 🙂
به قول طرف، ظفرعلی غصه نخور! شد شد. نشد نشد ولش کن :))
پ.ن: چه ربطی داشت رو خودمم نمیدونم 🙂
الهی شکرت.
بریم سراغ سپاسگزاری.
🌻سپاسگزاری از الله هدایتگر👇
- الهی شکرت بابت وجودت.
- الهی شکرت بابت دستهای هدایتگرت.
- الهی شکرت بابت خانوادهای که داریم.
- الهی شکرت بابت اینترنت.
- الهی شکرت بابت وبسایت عیاردار.
- الهی شکرت بابت اتفاقات خوب.
- الهی شکرت بابت ایدههای نابی که میدی.
- الهی شکرت که هدایتمون کردی و میکنی.
- الهی شکرت بابت این بخش سپاسگزاری.
- الهی شکرت بابت بینا بودنمون…
الهی شکرت. خودت هدایتمون کن ای خدای هدایتگر.
ما به تو اعتماد داریم!
خودت ما رو به جاهای قشنگ ببر…
بهت اعتماد داریم عزیزم…
الهی شکرت.
حله.
آقا اون جملهی مقدسمون یادمون نره…
عاشقتونم. اگه حرفی سخنی بود، با عشق میخونم.
تا قسمت بعدی، فعلا خدانگهدار💚
و اما جملهی مقدسمون:
🚶♂️تو قدم در راه نِه و هیچ مَپُرس … خود راه بگویدت که چون باید رفت🚶♂️✨