هنر رندانه‌ی به {اصغرآقا} گرفتن!

مارک منسون

به نام خدای هدایتگر.

سلام و صد سلام خدمت همه‌ی دوستان قشنگم :))

خب.

خیلی خوش اومدین به این پُست.

خب دیگه عنوان رو خوندین دیگه خخخ.

خدایا شکرت.

بریم که درمورد این کتاب صحبت کنیم.

یه‌سری نکات یادداشت کردم و یه‌سری صحبت‌ها هم درموردش میکنیم.

خببب…

این کتاب خیلی وقت بود که داشتم می‌خوندمش.

میدونی.

آدم وقتی متمرکز روی یک چیزی تمرکز میکنه، خیلی سریع جلو می‌برتش!

من چون تمرکزی نمی‌خوندم این کتاب رو، کمی طول کشید.

درکل کتاب جالبیه.

میدونی.

فقط نویسنده دیگه خییییییییلی راحته!

بابا هرچیزی هم دیگه حدی داره دیگه…

متاسفانه خیلی بازه…

به‌هرحال، یه‌سری نکات داره که درموردش صحبت میکنیم.

و اینم بگم که من به شخصه با بیشترِ حرفای مارک منسون(Mark Manson) (نویسنده این کتاب) مخالفم.

حالا بریم تیکه‌هایی از کتاب رو باهم بررسی کنیم.

قبلش، بذار اول یه نگاهی به فصل‌های کتاب داشته باشیم:

📃فصل‌های کتاب هنر رندانه‌ی به *** گرفتن:

۱- تلاش نکن.

۲- خوشبختی یه مشکله.

۳- تو استثنا نیستی.

۴- ارزشِ رنج کشیدن.

۵- تو همیشه درحال انتخاب هستی.

۶- درمورد همه‌چی اشتباه میکنی.

۷- شکست، مسیرِ رو به جلوئه.

۸- اهمیتِ «نه» گفتن.

۹- و بعد می‌میری.

خب.

این شد از فصول کتاب.

بریم سراغ هایلایت‌هام.

🔹هایلایت ۱: کلید یک زندگی خوب، این نیست که تره‌های بیشتری خُرد کنید، بلکه اینه که تره‌های کمتری خُرد کنید، و تره‌های اندک‌تون رو برای چیزهایی خُرد کنید که درست‌وحسابی، شهودی و مهم هستن.

خب.

داستان چیه؟

ببین. حالا اون چیزی که خودم درک کردم رو میگم بهتون.

ببین میگه ما کلا میتونیم برای چیزای مختلفی، تره خُرد کنیم. یا به اصطلاح، انرژی‌مونو براش بذاریم.

مثلا ببین. یه نفر میاد بهت یه متلکی میندازه. خب شما میتونی برای این موضوع، تره خُرد کنی. یا به قولی، بهش اهمیت بدی و بشینی بحث کنی و این کارا.

ولی خب باید یاد بگیریم که به هرچیزی اهمیت ندیم! برای هرچیزی تره خُرد نکنیم. و تره‌هامونو (انرژی‌مونو) نگه داریم برای چیزای مهم‌تر.

یه هایلایت‌ دیگه هم کرده‌ام که مربوط میشه به این تَره مَره خخ.

اینکه: بیشترمون توی قسمت‌هایی از زندگی برای یک سری مسائل، زیادی تره خُرد می‌کنیم. درحالی‌که اون شرایط واقعا شایسته‌ی اون همه تره نیستن.

همین.

بریم سراغ هایلایت بعدی.

🔸هایلایت ۲: به *** گرفتن، به معنای بی‌تفاوتی نیست؛ بلکه یعنی با متفاوت‌بودن‌مون اوکی باشیم.

🔹هایلایت ۳: مشکل آدم‌هایی که تره‌هاشون رو مثل آقای سبزی‌خُردکنِ سر کوچه برای هرکسی و هرچیزی خُرد میکنن اینه که چیز ارزشمندی ندارن که تره‌هاشون رو بهش اختصاص بدن.

خیلی قبول دارم این جمله مارک رو.

این واقعیته که آدم وقتی دستش خالیه، به هرچیزی اهمیت میده(تره خُرد میکنه).

ولی وقتی که برای خودت برنامه داری، حتی وقتی کسی بهت بی‌‌احترامی میکنه یا بدرفتاری میکنه یا هرچیزی شبیه این، میدونی… میتونی طرف رو … کنی ولی خب میگی ولش. به کارهام برسم بهتره…

خب آقا یه سوال. ما چیکار کنیم که به هرچیزی اهمیت ندیم؟

جواب اینه که برای زندگیت، برنامه و هدف داشته باش…

همین.

دتس ایت.

🔸هایلایت ۴: نمیتونی برنده بشی اگه بازی نکنی.

🔹هایلایت ۵: من عاشق نتیجه بودم ولی عاشق مسیر ماجرا نبودم.

این عبارتِ «مسیر ماجرا» خیلی حرف داره…

میشه درموردش کتاب‌ها صحبت کرد.

این موضوعِ مسیرِ ماجرا، توی رشد شخصیتی و کسب و کار خیلی مهم میشه.

ببین وقتی که ما میام روی شخصیت‌مون کار میکنیم یا کسب و کار خودمون رو راه‌اندازی میکنیم، خب به‌شدت دوست داریم که سریع به نتیجه برسیم.

مخصوصا توی قضیه‌ی کسب و کار!

دوست داریم سریع به درآمد برسه یا کلی مخاطب داشته باشیم و اینا.

ولی خب واقعیت اینه که ما باید تکامل‌مون رو طی کنیم.

واقعا به شخصه، هرچقدر که جلو میرم، این تکامل رو بهتر متوجه میشم که چقدر چیز قشنگیه.

به‌هرحال، مسیر ماجرا خیلی مهمه.

توی مسیر، پستی و بلندی، زیاد هست. توی هر مسیری…

و میدونی. چیزی که خودم بهش رسیدم اینه که باید پوست‌کلفت باشیم.

و به نظرم برای اینکه پوست‌کلفت باشیم، باید یه‌ذره بلا بیاد سرمون. تا بقولی جان سخت بشیم.

آره. خلاصه مسیر ماجرا خیلی مهمه…

این، مسیر هست که ما رو به اون خواسته می‌رسونه…

حالا. واه واه یه نکته‌ی مهم. ببین.

شاید بگی خب یه‌ذره مسیرِ رسیدن به اون خواسته‌ام، سخته. چطوری حلش کنم؟

ببین باید زاویه‌ی دیدِ جذاب بسازی.

مثلا ببین. وای این نکته واقعا خیلی مهمه. مثلا امم…

فرض کن که داری روی خودت کار میکنی. مثلا میتونی این مدل به خودت بگی که دارم هر روز الماس‌تر میشم.

این یک زاویه‌ی دید هست. ما از زاویه‌ی دیدِ خوشگل و جذاب استفاده میکنیم تا راحت‌تر بتونیم حرکت کنیم.

پس، برای اینکه راحت‌تر مسیر ماجرا رو طی کنیم، میتونیم برای خودمون زاویه‌ی دیدِ جذاب بسازیم. چیزی باشه که بهمون “احساس” خوبی میده.

همین.

بریم هایلایت بعدی.

🔸هایلایت ۶: خیلی از آدم‌ها نمیخوان بپذیرن که متوسط هستن، چون فکر میکنن اگه این رو بپذیرن، دیگه هیچ‌وقت دستاورد خفنی در زندگی نخواهند داشت و زندگی‌شون بی‌معنی و بی‌ارزش خواهد شد. اندک آدم‌هایی که در حوزه‌ای خارق‌العاده میشن، بخاطر اینکه باور دارن خارق‌العاده هستن اینجوری نمیشن. برعکس، اون‌ها خفن میشن چون روی بهترشدن قفلی میزنن. و این قفلی روی بهترشدن از یک باور بنیادی ریشه داره که اون‌ها، یه‌جورایی اون‌قدرها هم عالی نیستن. این ضدِ خودمحق‌بینیه. آدم‌هایی که توی یک حوزه خارق‌العاده هستن، خارق‌العاده میشن چون می‌فهمن که خارق‌العاده نیستن؛ متوسط هستن و هنوز جا داره که خیلی بهتر بشن.

میدونی. ما وقتی که فکر کنیم دیگه همه‌چی بلدیم، از همونجا نقطه‌ی پسرفت ما شروع میشه. چون ما زمانی میتونیم به یادگیری و رشد ادامه بدیم که بدونیم خیلی چیزا رو نمیدونیم! بخاطرهمین، اگه میخوایم که هی بهتر و بهتر بشیم توی زمینه‌ای، باید همیشه مثل یه شاگرد رفتار کنیم.

🔹هایلایت ۷: به عنوان یک قانون بگم، کسانی که از طرز فکر بقیه نسبت به خودشون می‌ترسن، درواقع از همه‌ی چیزهای ت**ی و تاریکی می‌ترسن که خودشون درمورد خودشون فکر میکنن و تو صورت‌شون بازتاب داده میشه.

خیلی قبول دارم این هایلایت رو. واقعا راس میگه. وقتی درمورد خودت یه فکر داری، فکرت هم اینه که بقیه درموردت همون فکر رو دارن. واااای. عجب چیزی. خدایا شکرت.

🔸هایلایت ۸: یک قضیه‌ی ساده هست که اگه بفهمیش، ریشه‌ی تمام تغییرات، به سمتِ بهبود و رشد شخصیه: این قضیه که ما، شخصا، مسئول هرچیزی هستیم که در زندگی برامون اتفاق میفته، صرف‌نظر از اینکه توی چه شرایطی هستیم.

چیزی که داره درموردش حرف میزنه، مسئولیت پذیریه. وقتی ما میگیم که من مسئول صددرصدِ زندگیم هستم، ناخودآگاه برای جنبه‌های مختلف زندگی‌مون به راهکار فکر میکنیم.

مثلا میگیم خب من مسئول صددرصدِ زندگیم هستن. خب الان من شغل ندارم. پس میایم به این فکر میکنیم که چه شغلی داشته باشیم و اینا. چه زمانی میایم فکر میکنیم؟ زمانی که خودمون رو مسئول صددرصدِ زندگی‌مون بدونیم! وگرنه میگیم ولش کن بابا حالا خدا روزی‌مونو میده دیگه!

🔹هایلایت ۹: کسی که فکر میکنه همه‌چی رو میدونه، هیچی یاد نمیگیره. هرچه بیشتر به ندونستن اعتراف کنیم، فرصت‌های بیشتری برای یادگیری میاد سراغ‌مون.

درمورد این موضوع هم صحبت کردیم بالاتر…

🔸هایلایت ۱۰: قانون پارکینسون میگه: کار، کِش میاد تا اون بازه‌ی زمانی که براش درنظر گرفتی.

اینم خیلی نکته‌ی قشنگیه. ببین مثلا وقتی میخوای اتاقت رو مرتب کنی، یه حدسی بزن که توی چند دقیقه میتونی کلا تموم کنی. مثلا میگی یک ساعت. بعد بگو ما توی ۴۰ دقیقه تمومش میکنیم. یعنی یه‌ذره از اون زمانی که درنظر گرفتی، کمتر کن.

البته اینم بگم که دیگه مثلا نباید بگیم خب توی ۱۵ دقیقه! دیگه این‌مدل که نه. یه‌ذره کمتر. باید بالاخره منطقی باشه…

🔹هایلایت ۱۱: یک قانون کلی رو بهتون بگم. همه‌مون بدترین ناظران خودمون هستیم. وقتی عصبانی، حسود، یا ناراحت هستیم، اغلب اوقات آخرین کسی هستیم که متوجه میشیم. و تنها راه پی بردن بهش اینه که با زیرسوال‌بردنِ مداومِ خودمون و باورهامون، در سپرِ اطمینان و قطعیت، شکاف ایجاد کنیم.

«دارم حسودی میکنم؟ و اگه میکنم، چرا؟» ، «عصبانی‌ام؟» ، «خواهرم درست میگه و من صرفا دارم از منیّتم محافظت میکنم؟»

خیلی قانون قشنگیه.

میدونی… واقعا قبول دارم.

ببین من همیشه این مثال رو میزنم. میگم ببین اونی که معتاده، اگه بری بهش بگی که داداش واقعا وضعت خیلی خرابه و…، پا میشه حسابی کتکت میزنه! میگه برو بابا. اصلا هم اینطور نیست. بعد وقتی که پاک میشه، خودش که به وضعیت خودش نگاه میکنه، میگه آره ها. فلانی راس میگفت. چه گندی زده بودم!

آدم وقتی از اون شرایطش میاد بیرون، تازه می‌فهمه که چه وضعی بوده!

مثلا کسی که خیلی تنبله، دقیقا نمیدونه که وضعش به چه شکله. حالا میتونه یه کاری کنه. خیلی کار جالبیه. میتونه بیاد از خودش و وضعیتش فیلم بگیره! این خیلی خوبه. من یه‌بار از نمازخوندنم فیلم گرفتم. اومدم گوشی رو گذاشتم جلوم و شروع کردم به نماز خوندن. میدونی. خداییش میگما. فکر کنم بعد از اون فیلمِ بود که من نمازم جعفرالطیار شد!! خیلی تمرین قشنگیه.

حالا برای احساسات‌مون هم میتونیم به قول مارک، از خودمون سوال‌های فراوان بپرسیم.

همین. بریم بعدی.

🔸هایلایت ۱۲: اینا همون سوال‌های ویدیوپلیری هستن. از بیرون که نگاه میکنی، جوابش خیلی سادس: فقط خفه‌شو و انجامش بده.

مارک میگه:

وقتی جوان‌تر بودم، هروقت که یک ویدیوپلیر یا استریو جدید برای خونه می‌گرفتیم، همه‌ی دکمه‌ها رو فشار می‌دادم، همه‌ی کابل‌ها رو وصل و جابجا می‌کردم فقط برای اینکه ببینم چی، چیکار میکنه. با گذشت زمان، یاد گرفتم که کل سیستم چجوری کار میکنه. و چون بلد بودم چجوری کار میکنه، اعلب اوقات تنها کسی بودم که ازشون استفاده می‌کرد. مثل خیلی از بچه‌های هم‌نسل خودم، پدر و مادرم به من مثل یک نابغه با قابلیت‌های استثنایی نگاه می‌کردن. برای اون‌ها، این قضیه که من می‌تونستم با قابلیت‌های مختلف ویدیوپلیر کار کنم حتی بدون اینکه به دفترچه راهنما نگاه کنم، مثل این بود که من تسلای بعدی هستم. آره راحته که به نسل پدر و مادرهامون نگاه کنیم و به ترس‌شون از تکنولوژی‌های جدید بخندیم. ولی هرچه بیشتر وارد وادیِ بزرگسالی شدم، بیشتر متوجه شدم که همه‌مون در زندگی، حوزه‌هایی داریم که در اون مثل والدین من با ویدیوپلیر هستیم: ما می‌شینیم و سرمون رو می‌خارونیم و میگیم آخه چه جوری؟ درحالی که واقعا قضیه سادس. به سادگیِ اینکه بری و دکمه‌ها رو فشار بدی. همین.

خب. دیگه متوجه شدین که هایلایت دوازده که نوشتم، داستانش چیه.

ببین. اینا همش از اون ایمان و توکل میاد. وقتی ایمان داشته باشی که میتونی یاد بگیری، قطعا میری توی دل کار…

بریم بعدی.

🔹هایلایت ۱۳: اصلِ «یه کاری بکن» میگه: برای اینکه یک تغییر مهم در زندگیت ایجاد کنی ولی انگیزه نداری، یه کاری بکن. واقعا هرچی. و بعد، تاثیری که اون عمل روی زندگیت میذاره رو یه جوری استفاده کن که بشه انگیزت.

میدونی. این تیکه که داشت از اصل «یه کاری بکن» صحبت میکرد، مثال وبلاگ و کسب و کار و اینا زد. یعنی من دوست داشتم که ۱۰۰۰ صفحه درمورد این چیزا حرف بزنه. اصلا خیلی کِیف کردم.

و خب منم باهاش موافقم. وقتی نمیدونی چیکار کنی، یه کاری بکن. حالا ممکنه بعدا ببینی که کاری که کردی، درست نبوده و بخوای خودتو سرزنش کنی. ولی خب به خودت بگو که اون کاری که کردی، بهترین کاری بود که اون تایم می‌تونستی بکنی!

البته این رو برای تصمیمات مهم زندگی نمیگیم ها! مثلا یکی اومده خواستگاریت(اگه دختر هستی) و بعد نمیدونی که چیکار کنی. بعد بگی خب قبوله. بله مبارک باشه. آقا!! این قضیه‌اش فرق میکنه… اشتباه متوجه نشو لطفا. چون اگه اشتباه متوجه بشی، بعدا میخوای بگی محمدامین اسکندری اینطور گفت!!

بگذریم… بریم سراغ هایلایت بعدی.

🔸هایلایت ۱۴: وقتی استانداردِ(معیار) موفقیت، صرفا عمل کردن باشه، ما خودمون رو به جلو می‌رونیم؛ با خیال راحت شکست می‌خوریم و اون شکست، ما رو به جلو هل میده.

درمورد این موضوع هم میشه زیاد صحبت کرد. موضوعِ معیار موفقیت.

ولی خب خداییش دیگه حوصله ندارم توضیح بدم. به جمله‌ای که مارک گفته بسنده میکنم: معیارت از موفقیت در هرکاری، صرفا انجام دادن اون کار باشه.

🔹هایلایت ۱۵: سفر یک ابزار فوق‌العاده برای خودسازیه. چون شما رو از ارزش‌های فرهنگ خوتون رها میکنه و بهتون نشون میده که جوامع دیگه میتونن با ارزش‌هایی کاملا متفاوت زندگی کنن و کارشون هم راه بیفته و از خودشون بدشون نیاد. این مواجهه با ارزش‌ها و معیارهای فرهنگیِ متفاوت، شما رو مجبور میکنه چیزهایی که فکر می‌کردین توی زندگی خیلی ازش مطمئن هستید رو دوباره بررسی کنید و احتمال بدین که شاید روشِ شما بهترین روش برای زندگی نیست.

🔸هایلایت ۱۶: پارادوکس انتخاب: وقتی فرصت‌ها و گزینه‌های بیشتری جلومون باشه، رنجی سراغ‌مون میاد که روانشناس‌ها بهش میگن پارادوکس انتخاب. لُبِ مطلبش اینه که هرچی گزینه‌های بیشتری بهمون بدن، میزان رضایتِ ما از گزینه‌ای که انتخاب می‌کنیم کمتر میشه؛ چون از همه‌ی گزینه‌های دیگه‌ای که از کف رفتن، مطلع‌ایم.

خب.

میدونی. تقریبا آخرای کتاب، مارک درمورد روابط اینا صحبت میکنه. این پارادوکس انتخاب رو من خیلی قبول دارم. اصلا خیلی هم منطقیه. شهودی اینا نیست.

مارک یه حرفی میزنه چندصفحه قبل که اینجا قرارش میدم:

مشکل اینجاست که ما داریم متوجه می‌شیم عشق رمانتیک(دوست‌دختر، دوست‌پسر داشتن) واقعا مثل کوکائینه. یعنی به طرز وحشتناکی شبیه به کوکائین عمل میکنه. یعنی دقیقا همون قسمت‌هایی از مغز رو انگولک میکنه که کوکائین میکنه. یعنی تو رو بالا می‌بره و برای مدتی حال خوبی بهت میده ولی در کنارش، همون‌قدر که مشکلات رو حل میکنه، همون‌قدر هم مشکل به وجود میاره. درست مثل کوکائین.

خب. هموطور که گفتم، مارک درمورد روابط صحبت میکرد و اون قضیه‌ی پارادوکس انتخاب.

بچه‌ها. امم… حالا یه‌سری صحبت‌ها رو نمیشه هرجایی کرد… ان‌شاءالله توی بستر مناسب، درمورد این چیزا بیشتر صحبت میکنیم ولی خب این رو داشته باشید که درکل رل زدن کار خوبی نیست. لذت داره ولی خب آسیبش هم زیاده.

یکی از آسیب‌هاش، همین قضیه‌ی پارادوکس انتخابه. وقتی که با آدم‌های مختلفی هستی، خب بالاخره میخوای دست از این کارا برداری و ازدواج کنی. و بعد می‌بینی که سخت‌پسند شدی!! من خیلی دیدم این موضوع رو. کسی که هر چندماه با یک نفر بوده، حالا که موقع ازدواجش رسیده، می‌بینه که نه! این، اون چیزی که من میخوام نیست! حالا چی میخواد؟ خودشم دقیق نمیدونه. ولی! احتمالا تلفیقی از تمام ویژگی‌های خوبی که اون آدم‌ها(ی مختلف که باهاش بودن) داشتن رو میخواد.

و هزارتا موضوع دیگه. بخاطرهمین، من نظر شخصیم اینه که به هیچ وجه سمت این چیزا نریم. توی این دوره زمونه که دیگه با چارتا کلیک میشه ردیف کرد… به‌هرحال، هرکس، هر مسیری که فکر میکنه درسته رو بره…

🔹هایلایت ۱۷: مواجهه با فانی بودمون اهمیت زیادی داره چون همه‌ی ارزش‌های درب‌وداغون، متزلزل و سطحیِ زندگی رو خُرد و خمیر میکنه. درحالی که بیشتر مردم روز و شب برای یک دلار بیشتر یا توجه و شهرت دست‌وپا میزنن، مرگ ما رو با یک سوالِ بسیار دردناک‌تر و مهم‌تر روبرو میکنه: میراثت چیه؟ وقتی رفتی، دنیا چه تفاوتی خواهد کرد؟ چه اسمی به جا می‌ذاری؟ چه تاثیرگذاری‌ای خواهی داشت؟ میگن بال زدن یک پروانه در آفریقا میتونه در فلوریدا توفانی به‌پا کنه؛ خب، تو بعد از رفتنت چه توفانی از خودت به جا می‌ذاری؟ همونطور که بکر بهش اشاره کرد، این تنها سوالِ واقعا مهم زندگی‌مونه. ولی با این وجود، از فکر کردن بهش طفره میریم. چرا؟ یک، چون سخته. دو، چون ترسناکه. سه، چون هیچ ایده‌ای نداریم که چیکار داریم میکنیم.

خب. خیلی این تیکه‌شو دوست داشتم.

درمورد حرف آخرش که درمورد دلایل طفره رفتن میگه، منم دقیقا این احساس رو تجربه کردم وقتی که می‌خواستم ببینم که علاقه‌ام و رسالتم چیه. و به یه نتیجه رسیدم. اگه حداقل یه محیطی بود که درمورد این چیزا حرف میزد، به نظرم راحت‌تر می‌تونستم به این چیزا فکر کنم. اینا دست به دست هم داد که بیام توی این زمینۀ سردرگمی، یه محیط صمیمی ایجاد کنم…

🔸هایلایت ۱۸: مرگِ جاش(Josh) خیلی بیشتر از اون‌چه که اول فهمیدم بهم درس داد. آره کمک کرد که لحظه‌ها رو بقاپم، که مسئولیت انتخاب‌هام رو برعهده بگیرم و با شرم و خجالت کمتری رویاهام رو دنبال کنم. ولی اینها اثرات جانبیِ یک درسِ عمیق‌تر و بنیادی‌تر بودند. و اون درس بنیادی این بود: چیزی برای نگرانی و ترس وجود نداره. آخرش همه خوراکِ کرم‌هاییم. و اینکه همیشه مرگ خودم رو به خودم یادآوری کنم.

خیلی عالی بود واقعا.

خب.

تامام دی تامام.

اینا شدن بهترین نکاتی که از این کتاب ۳۳۰ صفحه‌ای بیرون کشیدم.

واقعا تک تکشون بی‌نظیر بودن.

میدونی.

واقعا این حس خیلی قشنگیه که یه کاری رو شروع کنی و کامل انجامش بدی و تمومش کنی!

خیلی خوبه.

خدایا شکرت که این کتاب رو خوندیم.

۲۶۰۰ کلمه هم تا اینجا تایپ کردیم!

دیگه مرورگر هنگیده خخخ.

الهی شکرت بابت وبسایت شخصی‌مون.

خیلی اینجا آزادترم…

خب. دتس ایت.

امیدوارم که از این هایلایت‌ها لذت برده باشید.

حتما از اون هایلایت‌هایی که لذت بردید، شماره‌شونو توی کامنتا بگید که یک بار دیگه اون رو بخونیم.

با عشق منتظر کامنت‌هاتون هستم 🙂

خب.

الان وقت چیه؟

آفرین.

سپاسگزاری.

بریم سپاسگزاری کنیم و بعد دیگه تامام.

💚تمرین سپاسگزاری👇

  1. الهی شکرت بابت فرصت یادگیری و یاددادن.
  2. الهی شکرت بابت این وبسایت عیاردارمون.
  3. الهی شکرت بابت اتفاقات خوب.
  4. الهی شکرت بابت اینترنت نازنین.
  5. الهی شکرت بابت فرصت زندگی در این دنیا.
  6. الهی شکرت بابت سقفی که بالا سرمونه.
  7. الهی شکرت بابت انگشت‌های نازنین‌مون.
  8. الهی شکرت بابت قلب سالم.
  9. الهی شکرت بابت ریه‌های سالم.
  10. الهی شکرت که میتونیم راحت نفس بکشیم.

خب.

خیلی هم عالی.

دلبرم، خودت ما رو به سمت مسیرهای خوب و جذاب و سرسبز هدایت کن. ما بهت اعتماد داریم❤

الهی شکرت.

بریم دیگه. الهی شکر.

حتما هایلایت‌هایی که خیلی دوست داشتین رو توی کامنتا بگید.

با عشق میخونم.

بریم.

فعلا خدانگهدار.

پست‌های دیگر

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *