سریال خلق کسب و کار – قسمت ۴

سریال خلق کسب و کار

✅موضوعات این قسمت:

  • تغییراتی که به پادکست داستان انگلیسی دادم…
  • احساسی که از نوشتن در سایت دارم…
  • چالش‌های راه اندازی این وبسایت…
  • یه کار خیلی خوب برای یادگیری وردپرس…
  • نکته مهمی که یاد گرفتم…
  • وقتی که تموم شد و داشتیم می‌رفتیم، من رفتم کنار اون سن وایستادم…


به نام خدای مهربون.

سلام و صد سلام خدمت همه‌ی شما عزیزان.

خب.

آقا وااای.

الان، اولین باره که دارم توی سایت شخصی تایپ میکنم.

چند پست قبلی رو خب اومدم فقط کپی پیست کردم.

اما الان دارم توی سایت تایپ میکنم.

فقط میگم خدایا شکرت.

چقدر اینجا محیطش سالمه.

به‌دور از هر لایک و دیده‌شدنی…

واقعا اینجا آرامش زیادی داره.

الهی شکرت.

خب.

اممم..

یه ذره بیایم درمورد چالش های طراحی این سایت شخصی صحبت کنیم.

ببین.

آقا.

الان من شام نخوردم.

ساعت ۲۲:۴۱ هست الان.

بذار من برم شام بخورم، گوی بشم و بعد بیایم صحبت کنیم 🙂

خدایا شکرت.

خب من برم نوش جان کنم بیام.

.

.

.

خب.

الهی شکرت که شام خوردیم.

آقا میدونی.

الان اینققققققققققققققققققققققدر خستما.

باور کن.

میدونی.

بذار بمونه فردا میام کامل توضیح میدم.

الان قشنگ نمیاد…

آره.

پس من برم لالا کنم و فردا عصر اینا میام توضیح میدم.

فعلا منتشر میکنم این پُست رو تا فردا…

فعلا یاعلی…

.

.

.

خب سلام علیکم.

امروز جمعس.

الان ساعت دقیقا ۲۱:۳۱ هست.

خخ چقدر جالب.

خدایا شکرت.

خب.

آقا جان بیایم که قشنگ صحبت کنیم.

البته بماند که الان هم واقعا خستم.

ولی خب بیایم صحبت کنیم و این پُست رو دیگه جمعش کنیم.

خب.

بذار کمی از امروز برات بگم.

خب همونطور که میدونی، من هر هفته جمعه، یه داستان انگلیسی ضبط میکنم و توی پادکست «داستان های کوتاه انگلیسی» منتشر میکنم.

امروز اومدم یه تغییراتی دادم به این پادکست.

خیلی وقت بود که میخواستم بیام از لحاظ صوتی، یه‌ذره بهبودش بدم.

چون اصلا آهنگ ماهنگ نداشت.

و خب همیشه پشت گوش مینداختم.

میگفتم حالا بمونه بعدا.

ولی خب دیگه امروز گفتم بیایم که اوکی کنیم.

کلا خیلی بهتر از قبل شد.

میدونی.

مستر بیست(Mr beast) رو میشناسی؟

نمیدونم میشناسیش یا نه.

این شخص، یوتیوبره و چند ماه پیش که دیدم، ۲۲۰ میلیون سابسکرایبر داشت!

اصلا خیلی عدد وحشتناکیه…

اومده بودن باهاش مصاحبه کرده بودن و گفته بودن که تو چیکار کردی که اینقققققدر مخاطب داری؟

یه جمله گفت.

گفت که من همیشه با خودم میگم که چطور میتونم یه ذره کارم رو بهتر انجام بدم؟

و ذره ذره کارم رو بهبود دادم و الان اینقدر بهتر شده همه چیز!

واقعا که کولاک کرده با این جمله.

درواقع منظورش، بهبود مستمر هست!

آفرین واقعا دمش گرم.

خلاصه خیلی نکته‌ی قشنگی بود.

گفتم که بگم همه‌مون استفاده کنیم.

خب.

این از این.

آقا میدونی.

نمیدونم چرا سایت یه‌جوریه کلا.

انگار آدم انگیزه نوشتن نداره.

نمیدونم…

از بس عادت کردیم به لایک و اینا که دیگه نمیتونیم به این شکل بنویسیم.

من الان احساس میکنم که دارم برای در و دیوار می‌نویسم خخخ.

خدایا شکرت.

ولی خب دیگه نمیخوام توی ویرگول بنویسم.

کلا ازش لاگ اوت کردم.

باید به اینجا عادت کنم.

باید که فقط مسیرم رو مستند کنم.

چون خیلی قشنگه این کار :))

خدایا شکرت.

خخخ دارم کم کم گرم میشما.

خدایا شکرت.

خب.

اممم.

درمورد این راه اندازی سایت، باید بگم که خب خیلی چالش داشتم.

من خب اصلا وردپرس رو بلد نبودم.

البته دروغ چرا، یه ذره بلد بودم ولی خب یادم رفته بود.

چون سال پیش اومده بودم کمی یاد گرفته بودم.

اونم به‌خاطر اینکه ووکامرس رو نصب کرده بودم و خییییییییلی لوکال هاست سنگین شده بود، دیگه کلا گذاشتم کنار.

ولی خب تقریبا اولای اردیبهشت ۱۴۰۳ بود که اومدم وردپرس رو از «ابزار وردپرس» یاد گرفتم.

کلا ۶۵ تا ویدیو نگاه کردم.

دیگه اون آخر آخرا، با سرعت زیاد می‌دیدم. چون بلد بودم اون چیزایی که یاد میداد رو.

البته که هنوزم داره این دوره تولید میشه.

اونطور که گفتن، قراره نزدیک به ۲۰۰ قسمت باشه!

میدونی.

درکل برای یادگیری وردپرس، اینکار خیلی خوبه.

اینکه مثلا یه آموزشی رو کامل دنبال کنیم و بعدش بریم آموزش‌های دیگه رو ببینیم و اون چیزایی که برامون جدید هست رو یاد بگیریم.

مثلا اگه میخوای همین وردپرس رو یاد بگیری، میتونی از همین سایت ابزار وردپرس یاد بگیری.

بعدش برو سرچ کن آموزش وردپرس رایگان.

هر سایتی که میاره، برو داخل و هر آموزشی که برات جدید هست رو توی تب جدید باز کن و یاد بگیر.

این کاریه که خودم انجام میدم.

خیلی خوبه.

چون میدونی…

اینطور نیست که بگیم فلان‌جا همههههه چیز رو یاد داده.

نه.

قطعا یه‌سری چیزا رو نگفته.

بخاطر همین، این روش به‌نظرم خیلی خوبه.

آره.

خب همونطور که توی قسمت‌های قبلی سریال خلق کسب و کار گفتم، من اومدم که اول این سایت رو توی ادوبی ایکس‌دی طراحی کردم.

چون خیلی مهمه این کار.

بعدا توی پیاده‌سازی، به شدت کار راحت میشه.

آره.

خلاصه اومدم طراحی کردم و خب چون تقریبا اولین بارمم بود(بعد از چندین سال…) زیاد سر و کله زدم باهاش.

و بعد خلاصه اومدم اوکی کردم و بعد اومدم دامنه و هاست خریدم و شروع کردم به طراحی.

آهان.

بذار اون نکته رو هم میگم.

خوب شد یادم افتاد…

آره.

بعد میدونی…

آقا.

من چقققققققققققدر مسئله حل کردم!

یه نکته مهم یاد گرفتم.

اینکه: همه‌چیز از دور خیلی فرق داره به نسبت به حالت نزدیک.

حالا یه ذره توضیح دادنش سخته.

بذار ببینم که چطور میتونم بگم…

ببین.

منظورم اینه که ها وقتی میری داخل کار، می‌بینی اوووووووووه چقدر داستان داره.

من از دور فکر میکردم که خیلی راحته!

شاید باورت نشه، ولی ساده‌ترین چیزا هم می‌دیدی سااااااعت‌ها زمان می‌برد ازم!

با خودم میگفتم ببین تروخدا!

لامصب چند ساعته من فقط دارم با این آیکون سروکله میزنم!

اونجا بود که فهمیدم واقعا اون تصوری که از چیزای مختلف داریم، خیلی میتونه عوض بشه وقتی که بریم توی دل کار.

این مهمترین چیزی بود که فهمیدم.

و خب خیلی خوشحالم.

من اصلا باورم نمیشد که بتونم به این شکل، سایت رو درست کنم.

میگفتم بابا سخته من بلد نیستم.

ولی خب با کمک الله هدایتگر، تونستیم بالاخره ردیف کنیم.

خیلی خوشحالم.

الانم دیگه میخوام فقط توی همین سایت بنویسم.

با اینکه واقعا برام سخته.

ولی میخوام عادت کنم.

چون کسب و کاری که میخوام بالا بیارم، میخوام فقط روی سایتش کار کنم.

البته وبینار و سمینار هم برگزار خواهم کرد ولی خب بیشتر توی سایت، فعال خواهیم بود…

به امید خدا.

واقعا این سریال، از جنس امید و ایمان و توکله.

واقعا.

میدونی.

خیلی آرزوها دارم.

یکی از آرزوهام اینه که سخنران باشم.

البته هرچند همین الان هم تا حدودی هستما ولی خب یکمی بیشتر!

اتفاقا یکی دو شب پیش بود که رفته بودیم سینما.

رفتیم تگزاس ۳ رو دیدیم…

وقتی که تموم شد و داشتیم می‌رفتیم، من رفتم کنار اون سن وایستادم و داشتم نگاهش میکردم.

میگفتم وااااای.

حااااجیییییییی.

میخوایم بیایم اینجا صحبت کنیما!

البته که تو سینما که نه…

کلی میگم…

بعد چشمام رو بستم و خودم رو درحال سخنرانی دیدم.

واقعا خدا.

به مولا اینقدر حالم خوب بودا.

واقعا خیلی لذت بردم.

دارم کار میکنم رو خودم.

واقعا از صبح که بیدار میشم، تا شب بکوب کار میکنم.

و عاشقم آقا عااااشق!

دست خودم نیست.

خیلی دوست دارم مسیرم رو.

خدایا شکرت.

واقعا آدم زمانی که از سردرگمی در میاد و توی مسیر خودش قرار میگیره، چققققدر زندگیش رنگ و بو میگیره!

واقعا!

خدایا شکرت.

سر قولمم هستم عزیزم.

دمت گرم که کارها رو ردیف میکنی.

خدایا.

من به تو توکل کردم.

فقط خودت.

عاشقتم عزیزم.

خیلی دوسِت دارم.

خودت ما رو به جاهای خوشگل ببر.

الهی شکرت.

آره.

اینطور…

و اممم…

واه..

حاجی چقدر خوابم میاد.

برم شام بخورم و بعد لالا.

این روزا دارم دوره «باورهای مخرب در راه اندازی کسب و کار» رو ضبط میکنم.

اصلا کولاک شده!

باور کن.

اصلا چقدر برای خودم مفیده!

خوب شد که اومدم شروع کردما!

حالا فکر میکنم دیگه تا آخر این هفته دیگه تموم بشه.

نمیدونم.

ببینیم که چی پیش میاد.

الهی شکرت.

عاشقتم خداجون.

الهی شکرت.

حالا بعد از تموم کردن این دوره، میخوام که طراحی لوگو رو یاد بگیرم.

واقعا چقدر دارم بزرگ میشم!

آموزش‌های مختلفی رو می‌بینم.

هم توی حوزه تدریس و هم حوزه‌های دیگه.

عاشقم دیگه خدایا چیکار کنم…

خدایا شکرت.

ولی دارم کم کم عادت میکنم به وبسایت شخصی.

ببینیم که چی پیش میاد.

ولی واقعا خداییش سایت از لحاظ زیبایی خیلی قشنگ شده.

مگه نه؟

واقعا قشنگ شده.

خدایا مرسی.

عجب چیزی درست کردی.

من که بلد نبودم!

دیدی؟

چقدر گیر میکردم!

باز گفتم خدایا من بلد نیستم بیا خودت.

و اومدی و ترکوندی!

واقعا دست مریزاد!

الهی شکرت.

اممم…

دیگه چی بگیم؟

راستی.

درمورد این موضوع اتفاقا قراره فردا توی دوره صحبت کنم.

واقعا چقدر الان پیشرفت کردن آسون شده.

مثلا توی همین طراحی سایت، خب من خییییلی چیزا رو بلد نبودم.

و چیکار کردم؟

علاوه‌بر سرچ، از چت GPT می‌پرسیدم!

بابا عجب چیزیه این لامصب!

باور کن.

آقا.

اصلا نیازی نیست انگلیسی بنویسی یا حتی قلمبه سلمبه!

فرض کن داری با دوستت حرف میزنی.

من دقیقا راحت باهاش حرف میزدم و چققققدر قشنگ راهنمایی میکرد.

با خودم میگم آه ببین!

دیگه چی میخوای خداییش؟

اصلا کد نویسی اینا میکنه!!

خخخ.

تو روحت به مولا.

ببین بشر چی ساخته!

واقعا ها.

خلاصه که خداروشکر بابت وجود چت جی پی تی.

کار رو خیلی آسون کرده.

راحت هر سوالی داشته باشیم رو ازش می‌پرسیم و راحت جواب میده.

خدایا شکرت.

امممم…

دیگه بسه آقا.

ساعت ۲۲ شد.

من برم شام رو بزنم بر بدن و بعد بخوابم.

به به شام آقا سیب زمینی سرخ کردس!

وااایییی…

به به. با گوجه فرنگی و خیارشو!

عجب ترکیب سمی‌ای.

واقعا خدایا شکرت که توی هتل ۵ ستاره زندگی میکنیم.

قشنگ یکی دیگه به فکر ناهار و شامه.

واقعا خدایا شکرت بابت وجود پدر و مادر.

البته که ما فعلا پدر نداریم خخخ.

پدر گرامی امروز صبح با دوستاش رفته مسافرت!

فکر کنم رفتن اسالم اینا.

به به خوش به حالشون!

میخوان توی جنگل، چادر بزنن!

خدایا شکرت.

بریم آقا شکرگزاری کنیم و بعدش دیگه تیمام…

👑شکرگزاری بابت تمااام داشته‌هامون👇

  1. خدایا شکرت بابت وجود خانواده.
  2. خدایا شکرت که خواهر و برادر دارم.
  3. خدایا شکرت که بابت وبسایت خفنم.
  4. خدایا شکرت که از دست ویرگول راحت شدم!
  5. خدایا شکرت بابت اینکه میتونیم شب رو راحت بخوابیم.
  6. خدایا شکرت که میتونیم با آرامش زندگی کنیم.
  7. خدایا شکرت که ما رو همیشه هدایت میکنی.
  8. خدایا بگیر اَزَمون، هرچی که میگیره تو رو اَزَمون…

الهی شکرت.

بچه‌ها دمتون گرم.

امیدوارم که این پُست مفید بوده باشه.

حتما کامنت بذارید.

آقا اینجا خیلی سوت و کوره.

خخخ جون مادرتون کامنت بذارید خخ.

خدایا شکرت.

خیلی دوسِتون دارم.

الهی شکرت که هنوز توی این دنیا هستیم…

فعلا خدا نگهدارتون.

جمله همیشگی‌مون یادمون نره:

🚶‍♂️تو قدم در راه نِه و هیچ مَپُرس … خود راه بگویدت که چون باید رفت🚶‍♂️✨

پست‌های دیگر

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *